عادت کرده ایم ...
هر روز دوش بگیریم ...
اما یادمان میرود که ..
ذهنمان هم به دوش نیاز دارد ...
گاهی با یک غزل حافظ
میتوان دوش ذهنی گرفت
و خوابید ...
یک شعر از فروغ ..
تکه ای از بیهقی ..
صفحه ای از مزامیر ..
عبارتی از گراهام گرین ..
جمله ای از شکسپیر..
خطی از نیما ..
ولی غافلیم ..
شبانه روز چقدر خبر و گزارش و ... مطلب آشغال
می تپاتیم توی کله مان
بعد هم با همان کله ی باد کرده از مزخرفات
به رختخواب میرویم ...
و این همه خوابهای آشفته !!
وتوقع داریم
درخواب پدر بزرگمان را ببینیم
که یک گلابی پوست کنده ..
و با لبخند میگوید بفرما !!!!!
عباس معروفی